عید قربان- تولد عزیز
چهارشنبه وقتی کار اداره تموم شده بابا محسن گفت که تو تعاونی خرید داره و ما هم باهاش رفتیم. دانیال حسابی تو تعاونی شیطونی کرد و خودش رفت از اتاق مدیر تعاونی که با بابا محسن دوسته شکلات برداشت و .... روز پنجشنبه مثل هر هفته رفتیم خونه مامانی . روز جمعه هم هم روز عید قربان و هم روز تولد عزیز بود. دیروز عصر با بابا محسن رفتیم برای دانیال یه کاپشن و شلوار و کلاه خریدیم و برای عزیز هم یه هدیه ناقابل. بعد هم رفتیم خونه عمه شهلا یه سر زدیم و برای رادین هم امسال اولین عید قربان عمرش رو تجربه میکرد یه عیدی خریدیم. اونجا مدام با اف اف خونه عمه شهلا بازی میکردی و میگفتی عزیز سلام خوبی بعد رو میکردی به ما و میگفتی عزیز آمد. هرجا ...