ادامه تعطیلات تابستانی 91
روز چهارشنبه یکم شهریور عصر بابا محسن با ماشین اومد مشهد و به ما ملحق شد. دانیال از خوشحالی دیدن بابایی تو پست خودش نمی گنجید. من هم دلم خیلی تنگ شده بود. چند رو مشهد بودیم. یک شب دانیال رو خوابوندم و تا صبح با بابا محسن موندیم تو حرم که جای همه دوستان خالی. دانیال تو اون چند روز حسابی با غزل کلنجار رفت و تکالیف زبان غزل رو خط خطی کرد و ... خاله جمیله واسه دانیال یه کیف خوشگل خرید که شکل یه طوطیه. روز دوشنبه 6 شهریور صبح زود از مشهد راه افتادیم به سمت چالوس. دانیال کمی آبریزش بینی پیدا کرده بود. تقریباً تمام راه رو هم خوابیده بود. گاهی اوقات به زودبیدارش می کردیم که یه چیزی بخوره یا هوا بخوره. ساعت 11 شب رسیدیم چالوس. خاله بابا محسن با دایی حسینش لب دریا بودن. ما هم رفتیم اونجا و بعد از خوردن شام کنار اونها رفتیم خونه خاله بابا محسن و خوابیدیم. فرداش هم رفتیم بیرون یه دوری زدیم و سه سر هم خونه پسر عمو علی زدیم. سه شنبه ظهر عمه شهین که چالوس بود اومد خونه خالش و ناهار اونجا با هم بودیم. هستی و دانیال و فاطمه دختر خاله بابایی حسابی با هم شیطونی و بازی کردن و کتک زدن و خوردن و جیغ و دعوا و گریه و لجبازی و .... دیگه ما مامانها از دستشون روانی شده بودیم. همون شب با عمه شهین و پسردائی مهدی بابا محسن و دختر عمه هستی رفتیم شام بیرون. آخر شب هم رفتیم خونه پسر عمو علی. قرار بود اونجا بخوابیم و صبح زود با اونها راهی فیروزکوه بشیم. اون شب دانیال تو حیاط خونه پسرعمو باغچه ها رو آب داد و با پسرعمو بازی کرد و تو حیاط چایی خورد و بالاخره ساعت 2:30 رضایت داد بخوابه. ساعت 5 صبح هم بیدار شدیم و رفتیم فیروزکوه. باز دانیال تمام رو خواب بود اما با رسیدن به دهات حسابی جبران کرد و وقتی دید باغ و حوض و مرغ و درخت سیب و خاک و هرچی دوست داره همه یک جا جلوش حاضرن دیگه به کسی امان نداد و یک بند یا آب بازی کرد یا خاک بازی کرد یا دنبال مرغ و خروس بود یا درخت و ... شبها اونجا آتیش روشن می کردیم و حسابی دور آتیش خوش میگذشت. عزیز، بابابزرگ، عمه شیوا، عمه شبنم و عمو مجید و ریحانه کوچولو هم اومدن دهات و اونجا همدیگه رو دیدیم. و با هم بودیم. به دانیال هم حسابی خوش گذشت. ما جمعه شب ساعت 11:30 از اونجا به سمت تهران اومدیم و ساعت 2:30 رسیدیم خونه و خوابیدیم. عمو مجید هم با ما اومد نهران. به این ترتیب تعطیلاتمون به پایان رسید. عکسهای زیادی از دانیال گرفتم هم با دوربین خودم هم با دوربین عمو مجید. اما من کابل دوربینم رو مشهد جا گذاشتم و نمی تونم عکسها رو تو وبلاگ بزارم.