دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 21 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

ادامه تعطیلات تابستانی 91

1391/6/18 14:04
330 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه یکم شهریور عصر بابا محسن با ماشین اومد مشهد و به ما ملحق شد. دانیال از خوشحالی دیدن بابایی تو پست خودش نمی گنجید. من هم دلم خیلی تنگ شده بود. چند رو مشهد بودیم. یک شب دانیال رو خوابوندم و تا صبح با بابا محسن موندیم تو حرم که جای همه دوستان خالی. دانیال تو اون چند روز حسابی با غزل کلنجار رفت و تکالیف زبان غزل رو خط خطی کرد و ... خاله جمیله واسه دانیال یه کیف خوشگل خرید که شکل یه طوطیه. روز دوشنبه 6 شهریور صبح زود از مشهد راه افتادیم به سمت چالوس. دانیال کمی آبریزش بینی پیدا کرده بود. تقریباً تمام راه رو هم خوابیده بود. گاهی اوقات به زودبیدارش می کردیم که یه چیزی بخوره یا هوا بخوره. ساعت 11 شب رسیدیم چالوس. خاله بابا محسن با دایی حسینش لب دریا بودن. ما هم رفتیم اونجا و بعد از خوردن شام کنار اونها رفتیم خونه خاله بابا محسن و خوابیدیم. فرداش هم رفتیم بیرون یه دوری زدیم و سه سر هم خونه پسر عمو علی زدیم. سه شنبه ظهر عمه شهین که چالوس بود اومد خونه خالش و ناهار اونجا با هم بودیم. هستی و دانیال و فاطمه دختر خاله بابایی حسابی با هم شیطونی و بازی کردن و کتک زدن و خوردن و جیغ و دعوا و گریه و لجبازی و .... دیگه ما مامانها از دستشون روانی شده بودیم. همون شب با عمه شهین و پسردائی مهدی بابا محسن و دختر عمه هستی رفتیم شام بیرون. آخر شب هم رفتیم خونه پسر عمو علی. قرار بود اونجا بخوابیم و صبح زود با اونها راهی فیروزکوه بشیم. اون شب دانیال تو حیاط خونه پسرعمو باغچه ها رو آب داد و با پسرعمو بازی کرد و تو حیاط چایی خورد و بالاخره ساعت 2:30 رضایت داد بخوابه. ساعت 5 صبح هم بیدار شدیم و رفتیم فیروزکوه. باز دانیال تمام رو خواب بود اما با رسیدن به دهات حسابی جبران کرد و وقتی دید باغ و حوض و مرغ و درخت سیب و خاک و هرچی دوست داره همه یک جا جلوش حاضرن دیگه به کسی امان نداد و یک بند یا آب بازی کرد یا خاک بازی کرد یا دنبال مرغ و خروس بود یا درخت و ... شبها اونجا آتیش روشن می کردیم و حسابی دور آتیش خوش میگذشت. عزیز، بابابزرگ، عمه شیوا، عمه شبنم و عمو مجید و ریحانه کوچولو هم اومدن دهات و اونجا همدیگه رو دیدیم. و با هم بودیم. به دانیال هم حسابی خوش گذشت. ما جمعه شب ساعت 11:30 از اونجا به سمت تهران اومدیم و ساعت 2:30 رسیدیم خونه و خوابیدیم. عمو مجید هم با ما اومد نهران. به این ترتیب تعطیلاتمون به پایان رسید. عکسهای زیادی از دانیال گرفتم هم با دوربین خودم هم با دوربین عمو مجید. اما من کابل دوربینم رو مشهد جا گذاشتم و نمی تونم عکسها رو تو وبلاگ بزارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله ی کوثر
18 شهریور 91 15:47
سلام کوثر طلا کاندید نی نی حجاب شده ممنون میشم اگه تا روز دوشنبه به لینک زیر بروید به عکس شماره 8 یعنی به کوثر رای بدید http://koodakeman91.niniweblog.com/post347.php
محیا یعنی تمام زندگی
20 شهریور 91 13:29
سلام
اگه خواستی میتونی کابل دوربین ما رو بگیری


مرسی عزیزم کابل رسیده خونه مامانم هست فردمیرم میگیرم. مرسی از لطفت
مامان کسرا
20 شهریور 91 13:35
سلام و زیارتتون قبول
همیشه به تفریح و گردش انشالله


سلام مرسی. برای شما هم همچنین