شروع تعطيلات در مشهد
پنجشنبه شب بدون بابا محسن با هواپيما راهي مشهد شديم. پرواز ساعت 9:30 بود و تا هواپيما بشينه دانيال نيم ساعت آخر رو خوابش گرفته بود و حسابي بهونه مي گرفت به هر حال زياد اذيت نشدم و رسيديم خونه خواهرم (خاله دانيال). ماماني و دختر خاله ساناز هم چندين روز بود كه اومده بودن مشهد و اينجا بودن و حالا مي خوان برگردن. من و دانيال مي مونيم تا بابا محسن روز چهارشنبه با ماشين بياد مشهد و احتمالا از راه شمال راهي تهران بشيم. جمعه شب رفتيم حرم امام رضا ساعت 12 شب رفتيم خيلي شلوغ بود و دانيال هم خوابش گرفته بود و بعد از كمي اينور و اون ور كردن تو حرم اومد تو بغل من خوابش برد و ما هم يه يكساعتي تو حرم بوديم و برگشتيم خونه. اين روزها خيلي كم مي خوابيم. آخه مي خوايم از كنار هم بودن استفاده كنيم.
الان اين مطالب رو از مشهد خونه خواهرم مي نويسم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی