دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 20 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

آبله مرغون: خیر حساسیت: بلی

1393/4/29 8:26
283 بازدید
اشتراک گذاری

 

روز شنبه این هفته 21 خرداد از خاله آتنا خواستم بیاد خونه ما. اومد و افطار کنار من و دانیال بود. برای افطار با دانیال رفتیم نون خریدیم و خلاصه شب بدی نبود. البته دانیال چون ظهر نخوابیده بد خیلی خسته بود. طوری که خودش هی می گفت خوابم میاد. (این حرف از دانیال بعیده) اواخر شب بود که دیدم تن دانیال دونه دونه زده. به مادربزرگش هم نشون  دادم. گفت فکر می کنه گرمی باشه.

شب که دانیال خوابید به بابا محسن گفتم حس می کنم امشب تب کنه. حالش عادی نیست. بابا محسن هم شاکی شد که چرا نفوس بد می زنی. بهر حال خوابیدیم و نیمه شب بود که دیدم دانیال از شدت تب به خودش می پیچه و ناله می کنه. تبش خیلی بالا بود. از شانس بد شربت استامینوفن هم نداشتم. پاشورش کردم ، لباسهاش رو کم کردم و دیدم که تبش پایین نمیاد. سحر شده بود. رفتم از خونه عزیزش که طبقه پایین ما هستن شربت استامینوفن گرفتم و بهش دادم. خدارو شکر تبش پایین اومدو خوابید. فرداش بردیمش دکتر، دکتر گفت آبله مرغونه. البته هنوز مطئن نیستم فردا هم بیاریدش تا ببینمش

تب دانیال همچنان ادامه داشت و فقط با استامینوفن پایین می اومد. غذاهای بدون ادویه و ساده بهش ی دادم و براش آبمیوه های خنک می گرفتم. فردای اون روز دوباره بردمش دکتر. این بار گفت: نه این حساسیته. گفتم پس چرا تب داره گفت گلوش خیلی ورم داره بخاطر گلوش تب کرده

خلاصه خواست تا فرداش هم ببریم پیشش تا دوباره ببینتش اما  ما روز سوم دانیال رو که اصلا خوب نشده بود بردیم بیمارستان لاله کلینیک تخصصی کودکان. دکتر اونجا هم گفت حساسیته و تبش هم بخاطر گلودرده. البته گف اگر شما موافق باشید بخوابونیمش بیمارستان تا بهش سرم بزنیم و ببینیم بدنش به چی حساسیت نشون داده که بابا محسن قبول نکرد. اون روز فقط دکتر آنتی بیوتیک دانیال رو عوض کردو همون شربت ضد حساسیت دکتر قبلی رو تأیید کرد. قربون خدا برم آنتی بیوتیک خارجی که نوشته بود اصلا پیدا نمی شد . کلی گشتیم تا تو یه داروخانه آنتی بیوتیک رو پیدا کردیم و رفتیم خونه. خدا رو شکر دیروز دانیال بهتر شد هم بدنش هم تبش. خلاصه خیلی نگرانش بودم

این سه روزه که من نیومده بودم اداره خیلی تو خونه سخت گذشت. هر وقت دانیال مریض میشه من داغون میشم. افسرده میشم. اون روز هم دکتر دانیال با دیدن من گفت خانم، رنگ به رو نداری، لبهات خشک شده، از قیافه ات معلومه این چند روز رو چی کشیدی ولی جای نگرانی نداره . واقعا هم داغون بودم نگرانی اداره و کارهای اداره یه سمت و کارهای خونه و دانیال هم فشار زیادی بهم آورد. البته حالا دیگه تموم شد. خدایا شکر

امروز چهارشنبه 25 تیر هم خودش خیلی زود بیدار شد و خواست که بیاریمش مهد کودک. خدارو شکر صبح با روی باز و روحیه خوب رفت مهدکودک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عاطفه
31 تیر 93 2:35
اووووووخی عزیزدلم. اول فک کردم دانیال ابله گرفته گفتم تو این گرما خیلی سخته بیچار دانیال چیکار میکنه خداروشکر حساسیت بود ایشالا زود خوب بشه