بوی عید

هوای این روزها بوی عید میده و یه انرژی و شور و شوقی رو تو آدم زنده می کنه. همه دنبال خرید و خونه تکونی ان. البته به استثنای ما که تا امروز هنوز نه خونه تکونی کردیم و نه خرید.

دیروز با بابا محسن و دانیال رفتیم نمایشگاهی که نزدیک اداره باز شده تو راه که داشتیم میر فتیم به دانیال گفتم دانیال قول می دی که وقتی رفتی تو نمایشگاه دست به چیزی نزنی و اسباب بازی ها رو بر نداری؟

دانیال گفت: اسباب بازی داره!!!!!؟؟؟

گفتم بله داره ولی شما باید قول بدی که بهشون دست نزدنی 

دانیال گفت: من که اسباب بازی ها رو بر نمی دارم فقط نازشون می کنم و می گم چه اسباب بازیهای خوشگلی

قیافه من: 

قیافه بابایی: 

خودتون قضاوت کنید این وروجک چه زبونی داره . ما که تعجب کردیم و حسابی هم خندیدیم. 

البته که دانیال به قول خودش وفادار نموند و وقتی پاش رسید تو نمایشگاه براش چند تا کتاب و یه پازل و یه ماشین لباسشویی اسباب بازی خریدم.

هفته پیش هم یه روز بردمش سرزمین عجایب. البته اینبار اونجا پسر خوبیبودو زیاد اذیتم نکرد ولی وقتی بابایی اومد دنبالمون مجبورش کرد براش یه ماشین کوچولو بخره. بهرحال معلومه که ما حریف این وروجک نمیشیم. بهر حال این روزها  درگذرن و شیرین زبونی های دانیال هر روز بیشتر میشه . حرفهایی می زنه و کارهایی می کنه که آدم نمی دونه دعواش کنه یا از دستش بخنده.