دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

نهمین دندون دانیال

روز چهارشنبه ٥ بهمن دیدم که دندون نهم دانیال (دندون آسیاب اول بالا سمت چپ دانیال) دراومده. کلی ذوق کردیم. البته دیده بودم که لثه های پایینش باد کرده اما دندون بالایی زودتر دراومد. دوستت دارم مامانی عشق منی پنجشنبه با خاله زیبا رفته بودم بازار. دانیال پیش دختر خاله ساناز و مامانی و دایی غلام مونده بود. از اول تا آخر بازار هر چی می دیدم می گفتم برای دانی بخرم؟ دیگه کفر خاله زیبا دراومده بود. برای دانی عینک دودی خریدم یه عینک قرمز که خیلی هم بهش می اومد. یه شلوار لی هم گرفتم برای عیدش ولی یه کمی براش بزرگه. یه خورده چیزهای دیگه هم خریدیم مثل و جوراب و لباس خونه و ... که دیگه پولمون تموم شد و برگشتیم خونه. شلوار لی دانیال...
8 بهمن 1390

عکسهای جدید دانیال

دانیال تازگی ها نمی زاره ازش عکس بگیرم. همش دوربین رو از دستم می گیره و نمی زاره یه عکس درست و حسابی بگیرم. تازه دوربین رو از بس این رو و اون ور انداخته باباییش به من غر می زنه که مواظب دوربین نیستم. این بلوز وشلوار رو عزیزش براش تازه خریده. دستش درد نکنه. اینجا دانیال داره با اسفند دودکن بازی می کنه. آخی طفلک بچه هیچ اسباب بازی ای نداره می بینید تو رو خدا. اینجا دانیال تازه از خواب بیدار شده اینجا دانیال رفته رو مبل تا پرنده هایی که اومدن دونه بخورن رو نگاه کنه اینجا هم دانیال در حال بالا رفتن از مبل فکر می کنه می تونه از مبل بره بالا و به پرنده ها برسه این هم یه عکس دیگه از دانیال وقتی تازه از خو...
3 بهمن 1390

این روزها - دانیال در خانه

سلام این روزها به خاطر  هوای سرد زمستان و تعطیلات بین هفته ای عمه شیوا تو خونه ازدانیال نگه داری می کرد تا مهدکودک نیاریمش. هفته پیش شنبه اربعین بود و تعطیل بودیم چهارشنبه هم به علت برفی که صبح می اومد و سرمای هوا عمه شیوا اومد و پیش دانیال موند. این هفته هم یکشنه ٢٨ صفر بود و تعطیل بود. تازه سه شنبه هم تعطیله. هفته خیلی خوبی بوده و خواهد بود با اینهمه تعطیلی. احتمالاً فردا دانیال رو بیارم مهد. نمی دونم شاید هم نیارم. آخه صبح ها خیلی سرده و دانیال از بس تو این زمستونی سرما خورده حسابی ضعیف شده. طفلک بچه ام. دانیال این روزها حسابی تو خونه بشکن بشکن راه انداخته. پری شب (شنبه شب) دو تا لیوان رو شکست. یک باز که همچین لیوان تو د...
3 بهمن 1390

عسکهای قدیمی دانیال تو دوربین دایی

یه سری از عکسای دانیال که تو دوربین دایی غلام بود و تا حالا وقت نمی شد ازش بگیرم. این دفعه طلسمش شکست. اینجا عکسای دانیال مربوط به تابستونه که دانیال داره تو حیاط مامانی تو وان بادیش آب بازی می کنه عکسای دانیال تو محرم 1390 دانیال تو قطار رفت از تهران به مشهد این هم پسرخاله دانیال، امیرحسین که تو مشهد ازش عکس گرفتیم. البته الان بزرگ شده ...
25 دی 1390

ما برگشتیم

سلام دوستان ما برگشتیم بعد از یه مدت نسبتاً طولانی بیماری پسرم و چند روز تعطیلی بالاخره سالم و سلامت به مهدکودک برگشت و خیال من هم راحت شد. امیداوارم دیگه هیچ وقت اینطوری بیمار نشی پسر ناز مامان دوست دارم عزیزم. این عکسا مربوط به پنجشنبه خونه مامانی (مامان من) هست ...
25 دی 1390

فقط برای تو میشه از عطر پونه واژه ساخت

فقط برای تو میشه از عطر پونه واژه ساخت    عاشق چشمای تو شد بغل بغل ترانه ساخت   فقط برای تو میشه زندگی رو یكسره ساخت   تو رو قشنگترین گل گلدونه باغ دل شناخت   فقط تویی كه می تونی دستمو راحت بخونی   با من عاشق بمونی یا منو از خود برونی   میشه برای تو از هزار و یك شب قصه گفت   یا كه میشه هزار و یك قصه از تو شنفت   میشه با تو جوونه زد ، حرفای عاشقونه زد   تیری كه می رفت به خطا، بالاخره نشونه زد   جون و دلم فدای تو جون میذارم به پای تو   می زنه قلب عاشقم تنها فقط برای تو ...
18 دی 1390

انگاری دانیال داره بهتر میشه

بعد از چندین روز بیماری سخت دانیال، کمی از علائم بیماریش بهتر شده، اما امروز صبح زود هم تب کرد البته نه با شدت قبل. امروز هم دانیال رو نیاوردم مهد و این دفعه نوبت عمه شیوا بود که بیاد پیش دانیال و ازش پرستاری کنه. قصد دارم تا دانیال کاملاً خوب نشده نیارمش مهدکودک. هرچند دلم براش تنگ میشه و مدام نگرانشم که بی قراری نکنه اما مطمئناً موندن تو خونه برای بهبودش بهتر خواهد بود.  
17 دی 1390

دانیال امروز هم نرفت مهدکودک

دانیال دیروز و دیشب هم تب داشت 39.5 درجه خاله مهدیه دو روزه که اومده خونه ما تا از دانیال پرستاری کنه و دانیال تو این هوای سرد نره مهدکودک. نمی دونم چرا دوره بیماری پسرم انقدر طولانی شده. غصه دارم. هزار تا. از شانس بد من انقدر تو این روزا تو اداره کار دارم که نگو. انگار هرچی آدم بی حوصله تره کار بیشتر میشه. ..... دانیال جان عزیزم دلبندم، دل مامانی برات تنگ شده. تو رو خدا زودزود خوب شو پسرم، مامانی به خاطر این مریضی لعنتیت افسردگی گرفته. نمی تونم تو رو انقدر تب دار و بیحال ببینم عزیزم. تو رو خدا خوب شو.
14 دی 1390