این روزها - دانیال در خانه
سلام
این روزها به خاطر هوای سرد زمستان و تعطیلات بین هفته ای عمه شیوا تو خونه ازدانیال نگه داری می کرد تا مهدکودک نیاریمش.
هفته پیش شنبه اربعین بود و تعطیل بودیم چهارشنبه هم به علت برفی که صبح می اومد و سرمای هوا عمه شیوا اومد و پیش دانیال موند. این هفته هم یکشنه ٢٨ صفر بود و تعطیل بود. تازه سه شنبه هم تعطیله. هفته خیلی خوبی بوده و خواهد بود با اینهمه تعطیلی.
احتمالاً فردا دانیال رو بیارم مهد. نمی دونم شاید هم نیارم. آخه صبح ها خیلی سرده و دانیال از بس تو این زمستونی سرما خورده حسابی ضعیف شده. طفلک بچه ام.
دانیال این روزها حسابی تو خونه بشکن بشکن راه انداخته. پری شب (شنبه شب) دو تا لیوان رو شکست. یک باز که همچین لیوان تو دستش رو کوبید به لیوانی که جلوی من بود که لیوان جلوی من کلا متلاشی شد و من از ترس زدم زیر گریه. خوبه که بابایی خونه بود. دیروز هم شیشه ادکلن بابایی رو شکست.
دیشب رفتیم خونه خاله زیبا و عمو حسین. خوش گذشت . خونشون از خونه ما بزرگتره و دانیال انگار که به یه فضای بزرگ رسیده بود، حسابی دور تا دور خونشون رو می دوید و شیطونی می کرد. آخر سری هم که حسابی خسته بود و خوابش می اومد شروع کرده بود به گاز گرفتن. تو راه برگشت بلا فاصله تو بغل من خوابش برد و تا صبح خوابید.
راستی دانیال پری شب بعد از اینکه کلمه کثافت رو از یه بنده خدا شنید بلافاصله تکرار کرد تثافت
البته این از اون کلمه هایی بود که همون یه بار گفت و دیگه تکرار نکرد.