روزهای اولین بدنیا اومدن الینا
از لحظه ایی که داشتم از بیمارستان مرخص می شدم بخاطر گرفتگی گردن چنان حالم بد بود که به حالت مرگ افتاده بودم و تمام راه بیمارستان تا خونه رو گریه می کردم. بچه دوم واقعا سختر تر از بچه اوله. اصلا یادم نمیاد که سر دانیال یه همچین بلا مصیبتی کشیده باشم. البته تقصیر دکتر بیهوشی بود که حالا بماند. روز اول خواهرم موندبیمارستان (جمیله تا شب بود ولی من زیاد ندیدمش چون خیلی حال بدی داشتم و بهم مسکن قوی زده بودم و اکسیژن و ... ساعت 8 خواهرم جمیله رفت و مهدیه اومد تا صبح پیشم بود. صبح باز اون رفت و جمیله اومد و کارهای ترخیص و .. انجام شد. چندین بار بعد از اومدن خونه بخاطر حال بدم برگشتم بیمارستان و تو بلوک زایمان معاینه شدم و سرم و مسکن و ......
نویسنده :
مامان دانیال و الینا
13:53