دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 22 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

تعطیلی مهدکودک و...

1392/8/20 8:36
458 بازدید
اشتراک گذاری

 

پریشب نصفه های شب بود که دانیال یهو از خواب بیدار شد و حسابی استفراغ کرد. بعدش هم دل درد و اسهال. ما هم دیروز صبح نیاوردیمش مهد و عمه شیوا صبح اومد پیش دانیال خوابید و ما هم اومدیم اداره. وقتی رسیدم اداره همکارا گفتن مهدکودک ها به خاطر آلودگی هوا تعطیله. از اینکه دانیال رو با اون حالش بیدار نکردم بیارم مهدکودک و بعدش ببینم که تعطیله حس خوبی داشتم. تا عصر که برم خونه دلم تاپ تاپ می کرد بادانیال حرف بزنم ولی از ترس اینکه دلتنگیش بیشتر بشه و یه وقت گریه کنه باهاش تلفنی حرف نزدم. فقط از عمه شیوا تلفنی حالش رو می پرسیدم. دانیال دیر از خواب بیدار شده بود. وقتی از خواب بیدار شده بود اولش عمه شیوا رو با من اشتباه گرفته بود که کلی شیوا از دستش خندیده بود و بعد هم که دیده بود من نیستم گریه کرده بود البته بعدش آروم شده بود. عصر براش رانی و کرم کارامل خریدم و رفتم خونه. طفلکم ذوق کرد با دیدن من و سریع رفتیم بالا خونه خودمون. از بالاداد می زد و می گفت عزیز، عمه ، ببین مامانم اومده. ببین برام چی خریده. بعدش هم کمی کارتون دید و یه دو ساعتی با هم خوابیدیم. شب که بابا محسن اومد با هم رفتیم بیرون. پیاده. شام خوردیم و بعد رفتیم هیات پیش عمه شیوا و بعدش هم خونه و کمی بازی و خواب. از قصد دیر خوابودندمش آخه مهد کودک تا آخر هفته تعطیله یعنی دو روز دیگه هم دانیال باید پیش عزیز و عمه شیوا بمونه. بهتر بود دیرتر بخوابه تا صبح دیرتر بیدار بشه و ساعت براش زود تر بگذره تا من برسم خونه. دست عمه شیوا و عزیز درد نکنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)