این چند روز
دوشنبه غروب بود که دیدم دانیال آبریزش بینی داره و مدام سرفه و عطسه میکنه. خیلی ناراحتشدم آخه تازه خوب شده بود ولی چه میشه کرد کمی هم ترسیده بودم که خدایی نکرده مثل هستی ریه دانیال مشکل دار نشه به هرحال سه شنبه صبح دانیال رو آوردم مهدکودک و ساعت 10 با بابایی بردیمش پیش دکتر تفضلی. دکتر گفت که ریه اش صاف نیست. براش آنتی بیوتیک نوشت و یه آمپول که اسمش یادم نیست. همونجا تو درمانگاه آمپولش رو زدیم البته با اعمال شاقه.دانیال رو با بدبختی نگه داشتم که آمپولش رو بزنه. تازه موقع آمپول زدن دیدم که پوشک پر بوده و حسابی عصبانی شدم که چرا دانیال رو با پوشک پر به من تحویل دادن و رفتن به خاله سهیلا هم گفتم و خودم دانیال رو عوض کردم و برگشتم اداره. ظهر کار داشتم به جای 2:30 ساعت 3 رفتم دنبال دانیال. بابا محسن هم بود دانیال چند دقیقه بازی کرد و رفتیم سمت خونه. دم تره بار نگه داشتیم تا خرید کنیم.اونجا هم دیدم که پوشک دانیال پر بوده. دیگه واقعاً حرصم گرفته بود. تو بودن خاله رویا تاحالا پیش نیومده بود که دانیال رو با پوشک پر به من تحویل بدن اما حالا تو یک روز دو بار دانیال رو با پوشک پر تحویل گرفته بودم. تازه پوشک هم نداشت اما برای اینکه می دونستم با این وضعیت دانیال طاقت نمیاره و ممکنه پاهاش بسوزه پوشک رو درآوردم و با دستمال مرطوب تمیزش کردم و بدون پوشک لباس پوشوندم به امید اینکه تا خونه میرسیم خودش رو خیس نکنه. سریع خریدمون رو تو تره بار تموم کردیم یکی از فروشنده ها که یه پسر جوان بود با دانیال حسابی دوست شد و وقتی دانیال زردالو نشسته رو برداشت بخوره و من ازش گرفتم رفت برای دانیال زردآلو شست و بهش داد کلی هم باهاش حرف زد و بغلش کرد و دانیال هم بوسش کرد و تا موقعی که با دانیال بود و قربون صدقش میرفت بعد رفتیم داروخانه داروهاش رو گرفتیم. دم داروخانه دانیال خودش رو خیس کرد البته خوشبختانه تو ماشین نبود و فقط لباسش کثیف شد که لباسش رو عوض کردم و رفتیم خونه. دانیال دیشب هم تو خواب سرفه می کرد ولی خوشبختانه تب نداشت. نگرانشم امیدوارم زود زود خوب بشه.
راستی دیروز که زنگ زدم عمه شهین گفت که هستی نذاشته عکسی که باید از ریه اش می انداختن رو بگین ظاهرا باید یه مایع غلیظ سفید شیرین رو میخورده و در همون حین عکس رو میگرفتن که هستی بالا آورده و حسابی گریه زاری کرده. عمه شهین این چند روزه حسابی تو بیمارستان داغون شد. ساعت ملاقات هم 3 الی 4 بود و خودبیمارستان هم خیلی دور بود و ما نتونستیم بریم ملاقات و شرمنده شدیم. امیدوارم امروز هستی مرخص بشه.
ضمناً از همه دوستانم که جویای حال هستی کوچولو بودن تشکر می کنم. امیدوارم همه نی نی ها کنار خانواده هاشون سالم و سلامت و شاد زندگی کنن.