بستری شدن هستی - خونه عمه شهلا
دیروز پیگیر حال هستی بودم که هربار تا ظهر زنگ زدم گفتن تب داره و حالش خوب نیست. عمه شهین مامان هستی تو بیمارستان پیش عمه شهلا بود و ساعت 2 ظهر رسیده بود پیش هستی. بابا محمدش هم مرخصی گرفته بود و با عمه شهین، هستی رو بردن پیش یه دکتر فوق تخصص و بعد از عکسی که از ریه هستی گرفتن دکترش گفت که ریه هستی بخاطر آلودگی هوا تو این اواخر عفونت کرده و باید بستری بشه. الان که این پست رو می نویسم واقعاً برای اون کوچولو ناراحت هستم. البته انشااله که چیز خاصی نیست.
هستی دیروز بعدازظهر تو بخش عفونی بیمارستان بهرامی بستری شد و قراره یه سه چهار روزی رو بمونه. عمه شهین دیروز خیلی گریه کرد و همه ما ناراحت بودیم. دیشب بعد از جریان بستری شدن هستی دیشب همه خونه عمه شهلا جمع شدیم. عمه شهین که پیش هستی تو بیمارستان مونده بود و بابا محمد هم تا دیروقت اونجا بود ولی آخر شب به جمع ما ملحق شد. دانیال تو خونه عمه شهلا با دوتادخترهای جاری عمه شهلا بازی کرد و از ظهر که از مهدکودک تعطیل شد نخوابید تا 12:30 دقیقه شب که برگشتیم خونه. من و دانیال هر دو بیهوش شدیم. راستی اسم نی نی عمه شهلا رادین شد. یعنی تصمیم عمه شهلا پیروز شد.
چهار تا وروجک
پرنیان دانیال ریحانه و آوا
پرنیان و آوا خواهر هستنند. آوا کوچولو داشت غذا می خورد و لب و لوچش غذایی بود که سریع آوردیمش و ازشون عکس گرفتم. مامانش هم ناراحت اون لب و لپ غذاییش بود که تو عکس افتاده.
دانیال هرچی به به اون آوا کوچولو زهر شم نشون داد و باهاش کنار نیومد به جاش عاشق پرنیان شده بود و مدام میرفت بوسش میکرد و بغلش مینشست . سرشام هم بعد از خوردن یک لقه از دست من از پیش من بلند شد و رفت کنار آوا نشست و کنار خاله مریم بقیه شامش رو خورد
عکس پرنیان و دانیال
آوا کوچولوی ناز نازی که خیلی هم با من دوست شده بود
آوا 5 ماه از دانیال کوچک تره و خیلی هم مظلومه