دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

عکسهایی که از اول سال با موبایلم انداخته بودم

  مشهد فروردین ٩٢ - عمو علی ما به شام در بیرون از منزلشون دعوت کرد و خیلی خوش گذشت بقیه عکسها در ادامه مطلب دانیال و امیر حسین فلفلی- مشهد فروردین ٩٢ خونه خاله جمیله غزل توپول خودم عکس از دختر عمه ها و پسر عمه های دانیال - تهران- خونه عزیز فروردین ٩٢ حسام توچولو با اون موهای خوشگلش رادین (ناماسته) هستی گل ریحانه ملوس دانیال و هستی دانیال تو خونه خودمون خوابیده   دانیال وقتی از عروسی پسر خاله حسن برمیگشتیم توماشین با این ژست خوابیده بود اردیبهشت ٩٢ دانیال خرداد ماه یه روز گرم که منتظر بابا محسن بودیم (جلوی مرکز همایش های دانشگاه)    ...
26 خرداد 1392

دندون نوزدهم و بیستم- عروسی پسرخاله

دندون نوزدهم  و بیستمدانیال تو اردیبهشت ماه دراومد اما من دیر متوجه شدم و وقت هم نکردم تو وبلاگش بنویسم. این روزها دانیال هر روز از وقی میرسیم خونه کلی کارتون تماشا میکنه و گاهی یه دی وی دی رو چند بار پشت هم براش میزارم تا ببینه.  16 خرداد عروسی پسرخاله حسن بود و رفتیم مشهد. عروسی خیلی خوبب و با شکوهی بود. خوش گذشت. عمه شیوا هم با ما بود. با ماشین رفتیم و برگشتیم. قبل از اینکه راه بیافتیم بابا محسن دانیال رو برد آرایشگاه و موهاش رو کوتاه کرد خیلی بلندو نا مرتب شده بود. پسرم یه پارچه آقا شد. تو مشهد دانیال حسابی شیطونی کرد. امیرحسن عزیزم رو هم دیدم و غزل نازنینم. امیرحسین  خیلی ریز و میزه است ولی مثل فرفره تر و فرزه. خدا حفظش...
26 خرداد 1392

عکسهای تولد دانیال تو مهد کودک

اواسط خرداد ماه تو مهد کودک برای بچه های متولد خرداد یه جشن تولد گرفتن. بچه های خرداد ماهی تبسم و دانیال بودن. من رفتم مهد کودک خاله پریسا لباس دانیال رو پوشونده بود دانیال هم فکر می کرد من رفتم دنبالش تا ببرمش خونه. تا دید که قرار نیست بره خونه شروع کرد به گریه و زاری. حسابی گریه کرد و با بدبختی ازش یه  عکس بدون گریه انداختیم. چه تولدی بود. دانیال با انگشت تمام کیک رو صفا داد. دوربین من فقط دو تا عکس درست انداخت و خراب شد. ولی خاله پریسا با دوربین مامان صدف چند تا عکس انداخت که انشاالله فردا می زارم تو وبلاگ. الان فقط دو تا عکس رو دارم که با دوربین خودم انداختم.   ...
26 خرداد 1392

تولد 3 سالگی دانیال در پارک پرواز

امسال روز تولد دانیال، روز 23 خرداد پنجشنبه و مصادف با روز تولد حضرت اباالفضل (ع) بود. من هم  این فرصت رو مغتنم شمردم و یه تولد کوچولو تو پارک پرواز برای دانیال گرفتم. البته جای عمه شهین خالی بود . اونا رفته بودن فیروزکوه و جاشون تو جشن ما حسابی خالی بود. دست عزیز و بابابزرگ و بقیه عمه ها هم درد نکنه که تشریف آوردن و ما رو خجالت زده کردن       ...
26 خرداد 1392

عکسهای فروردین 92

این عکسها مربوط به مهمونی اقوام بابا محسنه، برای شام رفته بودیم رستوران در ضمن اون شب، شب تولد دخترخاله بابایی (فاطمه) هم بود ٧ فروردین هستی، محمدامین، دانیال و فاطمه بقیه عکسها در ادامه مطلب ...     دایی کیا و عمو محمد و دانیال در حال خوردن کیک تولد دختر خاله فاطمه غزل و دانیال   دانیال،‌یاسمین، غزل، محمد سجاد دانیال در حال کندن گل خاله مامانی، مامان مامانی، عمو علی، محمد سجاد و دانیال غزل امیر حسین عزیزم در شب عروسی الهام جون، اون شب شارژ دوربینم تموم شد و نشد از دانیال عکس بگیرم یه سری عکس هم با دوربین عمو حسن انداختیم که معلوم نیست ...
9 ارديبهشت 1392

برگزیده شدن نی نی وبلاگ در بین برترینهای دیجیتال کشور همزمان با تولد نی نی وبلاگ

برگزیده شدن نی نی وبلاگ رو در بین برترینهای دیجیتال کشور و همزمان با تولد نی نی وبلاگ تبریک می گم. از این بابت بسیار خوشحالم و امیدوارم نی نی وبلاگ همیشه موفق و محکم تر ازقبل در صحنه رسانه ایی حاضر بشه.  نی نی وبلاگ گنجیه ایی از خاطرات شیرین و تلخ مادران و پدرانیه که هر سطر از وبلاگشون رو با عشق نوشتند و به یاد فرزند دلبندشان. نی نی وبلاگ دوستت داریم و صمیمانه این پیروزی رو بهت تبریک می گیم. ...
24 بهمن 1391

تعطیلات 22 بهمن 91

روز شنبه ٢١ بهمن رو مرخصی گرفتیم و از روز پنجشنبه رفیتم چالوس. یه مراسم ختم که برای یکی از اقوام بابایی بود باید شرکت می کردیم که کردیم در ضمن از فرصت استفاده کردیم و به دیدن اقوام بابایی هم رفتیم و یه آب و هوایی هم عوض کردیم. این عکس رو موقع رفتن تو جاده کندوان گرفتیم. اونجا دانیال حسابی برف بازی کرد و کلی ذوق زده بود. بابایی هم که حسابی سوسول بازی در میآورد و هی می گفت سرده، به من برف نزنید بریم تو ماشین و ... دانیال وقتی اومد تو ماشین دستش بی حس شده بود و میسوخت. در کل موقع رفتن خیلی خوش گذشت و اصلا  نفهمیدیم چطوری رسیدیم. اما موقع برگشت من سرم درد می کرد و اصلا حال خوبی نداشتم. هزارچم کمی ایستادیم و یه چایی خوردیم ت...
23 بهمن 1391

جشن دندونی رادین و عکس از بچه ها

رادین پسر کوچولوی عمه شهلا دوتا دندون صدفی کوچولو درآورده. دیگه واسه خودش مردی شده. دیشب به همین مناسبت تو خونه عزیز واسش آش دندونی پختن. مبارک باشه رادین کوچولو رادین   حسام کوچولو الان یکماه و دو روزه است حسام و بابا محمدش  دانیال و حسام هستی و حسام   ...
16 بهمن 1391

تولد خاله آتنا

چندروزی بود که خیلی خسته و بی حوصله بودم دیروز که با آتنا دوست قدیمی و خوبم صحبت کردم بهم گفت که میاد خونمون . من هم خیلی خوشحال شدم. سال گذشته هم خاله آتنا روز تولدش خونه ما بود. دیروز هم براش یه کیک خریدم و رفتیم خونه ببامحسن دانیال رو برد بیرون (پمپ بنزین و یکی دو جا کار داشت) تا من به کارهام برسم. ساعت کمی از ساعت 5 گذشته بود که آتنای عزیزم اومد خونمون. کلی با هم حرف زدیم و دلم باز شد. اصلا خستگیم در رفت. بعد هم بابا محسن دانیال رو آورد خونه و رفت پیش بابابزرگ دانیال. آخه اون تنها بود (عزیز و عمه شیوا رفتن خونه عمه شهلا تا چند روز اونجا باشن). دانیال با دیدن خاله آتنا حسابی ذوق زده بود و از بغلش پایین نمی اومدو تا من با آتنا حرف میزدم ب...
4 بهمن 1391