با اینکه همیشه منتظر آخر هفته هستم که صبح ها کمی بیشتر بخوابم ولی بخاطر دانیال جمعه صبح رو بیدار شدم و همراه دانیال دو نفری راهی دانشگاه شدیم. آخه قرار بود بخاطر تقدیر از دانش آموزان برتر همکاران دانشگاهی جشن بگیرن و عمو پورنگ هم با امیرمحمد بیان و برای بچه ها برنامه اجرا کنن. به موقع رسیدیم و تو نستیم دو تا صندلی خالی پیدا کنیم. بابا محسن هم یکساعت بعد از ما به ما ملحق شد. دانیال رو برد ردیف اول نشوند و دانیال از بادکنکهای جلوی سن یه چهار پنج تایی گرفت و مابه زود یکی دو تاش رو به بچه های کناریمون دادیم. دانیال به بچها های کنار ما چشم غره می رفت و می گفت عمو پورنگ منه عموی منه ها عموی تونیست و وقتی می گفتن جیغ و سوتو دست و هورا دانیال حسابی ...