تعطیلات 22 بهمن 91
روز شنبه ٢١ بهمن رو مرخصی گرفتیم و از روز پنجشنبه رفیتم چالوس. یه مراسم ختم که برای یکی از اقوام بابایی بود باید شرکت می کردیم که کردیم در ضمن از فرصت استفاده کردیم و به دیدن اقوام بابایی هم رفتیم و یه آب و هوایی هم عوض کردیم.
این عکس رو موقع رفتن تو جاده کندوان گرفتیم. اونجا دانیال حسابی برف بازی کرد و کلی ذوق زده بود. بابایی هم که حسابی سوسول بازی در میآورد و هی می گفت سرده، به من برف نزنید بریم تو ماشین و ... دانیال وقتی اومد تو ماشین دستش بی حس شده بود و میسوخت. در کل موقع رفتن خیلی خوش گذشت و اصلا نفهمیدیم چطوری رسیدیم. اما موقع برگشت من سرم درد می کرد و اصلا حال خوبی نداشتم. هزارچم کمی ایستادیم و یه چایی خوردیم تا من حالم بهتر بشه . دانیال هم از مرزن آباد تا گچسر خوابید. یه ٧ ساعتی تو راه بودیم با اینکه جاده یه سمت تهران یکطرفه بود ولی خیلی شلوغ بود. خلاصه دیشب خسته و کوفته ساعت ٩ رسیدیم خونه و تا ١٢ شب به کارهامون رسیدگی کردیم و خوابیدیم. صبح هم که معلومه، به زور و زحمت از خواب بیدار شدیم و اومدیم اداره. راستی امروز عکاس میره مهدکودک از بچه ها عکس بگیره . ما که هنوز لباس عید برای دانیال نخریدیم ولی گفتم با همین لباسهاش دو تا عکس ازش بگیرن. انشاالله که خوب بشه.
دانیال در حال خواندن فاتحه بر سر مزار دایی هوشنگ بابایی که شهید شده (چالوس)
رادیو دریا