دندون نوزدهم و بیستم- عروسی پسرخاله
دندون نوزدهم و بیستمدانیال تو اردیبهشت ماه دراومد اما من دیر متوجه شدم و وقت هم نکردم تو وبلاگش بنویسم. این روزها دانیال هر روز از وقی میرسیم خونه کلی کارتون تماشا میکنه و گاهی یه دی وی دی رو چند بار پشت هم براش میزارم تا ببینه.
16 خرداد عروسی پسرخاله حسن بود و رفتیم مشهد. عروسی خیلی خوبب و با شکوهی بود. خوش گذشت. عمه شیوا هم با ما بود. با ماشین رفتیم و برگشتیم. قبل از اینکه راه بیافتیم بابا محسن دانیال رو برد آرایشگاه و موهاش رو کوتاه کرد خیلی بلندو نا مرتب شده بود. پسرم یه پارچه آقا شد. تو مشهد دانیال حسابی شیطونی کرد. امیرحسن عزیزم رو هم دیدم و غزل نازنینم. امیرحسین خیلی ریز و میزه است ولی مثل فرفره تر و فرزه. خدا حفظش کنه.
فردا تولد 3 سالگی دانیاله. امیدوارم خداوند به پسرم عمر با عزت و طولانی عطا کنه. دوستت دارم پسر قشنگم. اگر برنامه عمه هات جور بشه برات یه تولد کوچولو می گیرم. شاید تو یه پارک. توکل بر خدا تا فردا ببینیم چی میشه.
الان دوروزه که بابا محسن رفته مآموریت . امشب بر می گرده. دیروز بابابزرگ ما رو رسوندو با ظهر هم خودمون برگشتیم خونه. امروز هم همینطور. امشب بابامحسن برمیگرده .
راستی هفته پیش تو مهد کودک یه تولد واسه دانیال گرفتیم دانیال حسابی گریه و زاری می کرد. آخه فکر می کرد خاله لباس پوشونده که من برم دنبالش و ببرمش خونه. از اول تا آخر تولد گریه کرد و به زود یه مدت کوتاهی ساکت بود البته اون موقع هم داشت با انگشت کیک می خورد.
عزیز دلم دوستت دارم
اگر وقت کردم چند تا عکس از این اواخر میزارم.
عکس دانیال تو عروسی پسرخاله حسن