دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 22 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

پاییز شد و دوباره مریضی شروع شد

1392/7/9 13:42
561 بازدید
اشتراک گذاری

پاییز شروع شد و ماجرای سرماخوردگی و تب و مریضی هم باهاش شروع شد.

روز شنبه همین که قاشق و چنگال رو گرفتم دستم و خواستم ناهارم رو بخورم بابای دانیال بهم زنگ زد که از مد بهش خبر دادن دانیال تب داره و حالش خوب نیست و بیایید ببریدش.

بساط ناهار رو جمع نکرده بدو بدو با باباش رفتیم مهدکودک. انقدر بیحال بود که رو مبل کنار خانم سیفی دراز کشیده و با دیدن من و باباش هیچ عکس العملی نشون نداد. من شک شده بودم ، بابا محسن زودی پرید و دانیال رو بغل کرد . من هم سریع از بغل بابایی گرفتم و رفتیم سوار ماشین شدیم و بردیمش درمانگاه. ساعت ناهار بودو دکتر هم نبود. رفتیم سمت خونه. تو راه براش یه آبمیوه گرفتیم (آبّ هندونه ) به زور کمی خورد. بردیمش خونه و زود برگشتیم اداره و من برای روز یکشنبه مرخصی گرفتم . وقتی رفتم خونه هنوز تب داشت. لباسش رو کم کردک و بهش شیاف استامینوفن زدم و پاشورش کردم و خلاصه ... با مکافاتی تبش رو پایین آوردم تا بعداز ظهر بشه و ببرمش دکتر. نزدیک غروب با عمه شیوا بردیمش مهد . دکتر بهش یه نصفه پینیسیلین زد و بهش دارو داد. اون شب تا صبح تب داشت و به زود تبش رو پایین می آوردم. فرداش هم همینطور مریض و بیحال بود. روز دوشنبه رو هم نرفتم اداره و خونه موندم. یکشنبه شب دانیال از شدت تب هذیون می گفت. خیلی ترسیده بودم ولی خداروشکر ازدوشنبه ظهر کمی بهتر شد . امروز که سه شنبه اس آوردمش مهد و صبح سرحال بود. امیدوارم دیگه تب نکرده باشه.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)