پادرد دانیال
روز دوشنبه خودم سردردم عود کرده بود و حال افتضاحی داشتم طوری که بابا محسن اومدو عصری من رو برد بیمارستان و سرم زدم و آمپول مسکن و .. . وقتی برگشتم خونهساعت ١٠ شب بود و دانیال پیش عمه شیوا تو خونه عزیز بود. حالش خوب و هسچ شکایتی نداشت. فقط موقع خواب گفت بابایی پام درد می کنه فردا منو ببر دکتر. بعد خوابیدیم ساعت ٤ صبح بودکه از پا درد ناله می کرد. کمی پاهاش رو ماساژ دادم و دوباره خوابید. من که کلا خوابم پریده بود. صبح که دانیال رو بیدار کردیم بیاریم مهدکودک پاش خیلی خیلی درد می کرد طوری که نمی تونست روی پاش وایسه یا تو دستشویی بشینه. خیلی ترسیدیم امابهر خال بردیمش مهد تا ببییمتا ظهر چی پیش میاد بهتر میشه یا نه. ساعت ٩:٣٠ زنگ زدم مهد کودک. خاله منظر گفت پاش خیلی درد می کنه و الانه است که من از این بیحالی و بی تحرکی دانیال بزنم زیر گریه. میگفتدانیال رو تا حالا اینطوری ندیده بود که فقط بشینه یه گوشه و تکون نخوره. من و بابایی بهماهنگ کردیم و دانیال رو از مهدگرفتیم و بردیم بیمارستان. دیگه چشمتون روز بد نبینه که هر دکتری یه چیزی می گفت و حسابی ما رو نگران کردن. دتا جواب هر آزمایش و عکس بیاد قلب ما میومد تو دهنمون. کای عکس رادیوگرافی، اسکن رنگی، سونوگرافی و آزمایش خون از بچه بیچاره گرفتن. بعد هم گفتن چیزی نیست و باید متخصص ارتوپد اطفال ببینتش. دانیال ظهر بهتر شده بود اما هنوز پا درد داشت و می لنگید. گفتن دانیال باید شب بیمارستان بمونه که من و بابا محسن اجازه ندادیم ولی پاش رو آتل بستن تا بی تحرک بمونه . دانیال موقع آتل بستن خوابش برده بود و سختی نداشت ولی وقتی بیدار شد کمی بیقراری کرد که هرجور میشد آرومش کردم. با سی دی و خوراکی و ... آخر شب هم آتل پاش رو انقدر دست زد که ترجیح دادیم بازش کنیم. یه دوش آب گرم گرفت و براش پماد زدم و با بابند بستم. لباس گرم پوشوندمش و شب رو راحت خوابید. صبح باز هم خوب راه نمی رفت اما به نظرم خیلی بهتر شده بود. نمی دونم چرا اینطوری شده ولی واقعا خدا رو شکر می کنم که هیچ کدوم از اون حدس های چرت و پرت دکترا نبود. بهرحال الان مهدکودکه و قراره بابا محسن مدارکش رو ببره به دکتر فوق تخصص ارتوپد اطفال نشون بوده و اگر لازم بود بره دنبال دانیال و اون رو هم ببره. انشااله که اون دکتر هم بگه چیزی نیست و دانیال بااستراحت خوب میشه.
توکل بر خدا