آخر هفته و تولد حسام
روز چهارشنبه بابا محسن و دانیال خونه موندن و من تنهایی اومدم اداره اما ساعت 11 بابا محسن براش کاری پیش اومد و باید می رفت بیرون برای همین دانیال رو آورد اداره پیش من . دانیال از ساعت 12 تا 2 پیش من بود و حسابی همه جا قدم زد و همکارا هی بهش شکلات و کیک دادن و .... ساعت 2 وقتی رئیسم رفت به معاونمون گفتم از اونجایی که حضور من خیلی مثمر ثمره اجازه بده برم و اون هم موافقت کرد. ساعت 2 بابا بابا محسن رفتیم بیمارستان که عمه شهین رو ببینیم. حسام کوچولو به دنیا اومده بود ولی عمه هنوز تو ریکاوری بود و نتونستیم نه عمه شهین رو و نه بچه رو ببینیم. دانیال حسابی خودش رو تو بیمارستان اینور و اونور مالید و اعصابم رو بهم ریخت. همش میترسیدم مریض بشه واسه همین زود برگشتیم خونه و لباسهاش رو عوض کردم و شستشو و بعد هم یه خواب 4 ساعته. البته دانیال 4 ساعت خوابید و من 2 ساعت. اون شب به آرومی گذشت. پنجشنبه ظهر عمه شهین با نی نی کوچولوش اومدن خونه عزیز. اون شب شام خونه عزیز بودیم و جمعه هم ناهار و شام خونه مامانی (مامان من). شنبه عصر بابا بابایی و دانیال یه سر رفتیم ملاصدرا و خرید و بعد هم آرایشگاه و موهای دانیال رو کوتاه کردیم. البته زیاد نه فقط در حدی که مرتب بشه. بعد هم که شام خونه عزیز بودیم و بعد از کلی درگیری دانیال و هستی سر ژله صورتی و کیف و .... که حسابی مخ ما رو بردن رفتیم خونمون و خوابیدیم. امروز صبح دانیال سرحال و خوشحال از خواب بیدار شد و رفت مهدکودک. امیدوارم بهش خوش گذشته باشه.