صبح روز برفی 17 آبان 90
چه صبح برفی زیبایی
درختهای دانشگاه پر شده از برف و چه منظره های زیبایی رو درست کرده.
دانیال امروز برای اولین بار یک روز برفی رو دید. سال گذشته تو هیچ روز برفی ایی دانیال رو نیاورده بودیم بیرون از خونه.
راستی امروز نینی عمع شبنم بدنیا می یاد. یه دختر عمه دیگه. قدم نو رسیده مبارک باشه عمه شبنم.
این روزها سر مامانی حسابی شلوغه و نمی تونم از عشم زیاد عکس بگیرم و سایتش رو بروز کنم.
شرمنده پسر نازم. به زودی با عکسای خوشگل و ناز میام و مطلب جدید می نویسم تو سایتت عزیزم.
............
دیشب با دانیال و بابایی رفتیم درکه، خیلی وقت بود بابا محسن ما رو نبرده بود بیرون. دیروز که از خونه مامانی (مامان من) بر می گشتیم به بابا محسن پیشنهاد دادم بریم درکه و رفتیم.بعد از بدنیا اومدن دانیال نرفته بودم درکه. دانیال کمی آش رشته خورد ، شیطونی کرد و مانتوی من رو آش مالی کرد. دوربین همراهم نبود ازش عکس بگیرم با موبایل هم که خواستم ازش عکس بگیرم انقدر تکون خورد که چیز درست و راستی ازش درنیومد. خلاصه. شب خوبی بود.