چهارشنبه 3 خرداد 91
دایی کیا و زندایی بابا محسن از شمال اومده بودن و یه سر هم اومدن خونه ما. قرار بود مادربزرگ بابا محسن باهاشون برگرده شمال اما پشیمون شد و برای بدینا اومدن بچه عمه شهلا تهران موند. دانیال ازدایی کیا خوشش اومده بود و وقتی داشت میرفت پشت سرش گریه میکرد. انشااله خدا یه نی نی خوشگل وسالم هم به دایی کیا و زن دایی بده.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی