دوشنبه 25/2/91
دیروز وقتی از مهد رفتیم خونه دانیال تا ساعت 8 شب چشم به هم نذاشت و مدام تو دست و پای من بازی کرد و من رو صدا کرد. طوری برای درست کردن شام و یا شستن دو تیکه ظرف 100 بار شیر آب رو بستم و رفتم ببینم چی میگه. ساعت 8 شب بعد از خوردن غذا کنارش دراز کشیدم تا با هم بخوابیم اما دانیال نامردی نکرد و یه کشیده محکم زد به صورتم البته فکر کرد داره شوخی می کنه ولی وقتی دید من 6 متر پریدم و گریم گرفته اومد منو حسابی ماچ مالی کرد و بعد تو بغلم می می خورد و خوابید و من هم کنارش خوابیدم. البته قبل از خواب به بابا محسن اس دادم که ما خوابیم و وقتی رسید خونه آروم بیاد تو که ما بیدار نشیم. ساعت 10:30 دقیقه در حالیکه خواب بد می دیدیم و حسابی پ...