دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 25 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

آخر هفته

1390/11/29 11:44
399 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه 26/11/90 تازه غروب شده بود که حسابی حوصلم سر رفت. دانیال رو آماده کردم و با همدیگه از خونه زدیم بیرون تا کمی راه بریم. همین که از خونه اومدیم بیرون دانیال شروع کرد به گفتن باباجی باباجی (باباجون باباجون) و دنبال ماشین باباش می گشت. آخه از بس بابایی با ماشین  ما رو این ور و اون ور برده که بچه اصلا انتظار نداشت بخوام پیاده ببرمش و همش دنبال باباش می گشت. خلاصه کمی پیاده روی کردیم و تو راه عزیز دانیال (مادر شوهرم) رو دیدیم و با اون رفتیم شلوار دانیال رو از خیاطی گرفتیم آخه براش یه شلوار خریده بودم که قدش براش بلند بود. بعد عزیز رفت خونه و من و رفتیم سوپرمارکت و کمی خوراکی خریدیم و اومدنی همه شیوا رو دیدیم و بارون هم شروع به باریدن کرد. فکر کنم این اولین بار بود که دانیال زیر بارون پیاده روی کرد. بچم حسابی ذوق زده بود و همش تکرار می کرد مامان آپ مامان آپ . منظورش بارون بود که داره میاد.  کلی با عمه شیوا خندیدیم و برگشتیم خونه.

پنجشنبه هم رفتیم خونه مامانی (مامان من) اونجا دانیال به گربه خونه مامانی اینا دست زد و اصلا هم نترسید.

دانیال تازگی می گه:

باباجی= باباجون

آپ= هرچیزی که باعث خیسی بشه مثل حموم. بارون. برف. آب

شپ= شب به خیر

بیب بیب= ماشین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

محیا یعنی تمام زندگی
29 بهمن 90 13:30
پس زیر بارون قدم میزنید و خوش میگذرونید خوش باشید ما که بخیل نیستیم