دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

عید غدیر مبارک

  دوستای خوبم عید غدیر مبارک امیدوارم روز چهارشنبه هم تعطیل اعلام بشه. امروز تو مهدکودک برای روز عید غدیر یه جشن داشتند. من دلم میخواست برم و پیش دانیال باشم اما وقت نکردم طوری که کلاً یادم رفت. ساعت ١٠ یهو یادم افتاد بعد زنگ زدم به خانم سیفی و از جشن و دانیال پرسیدم. خوشبختانه یا متاسفانه خانم سیفی گفت که بچه های کلاس دانیال رو برای جشن نبردن سالن چون کوچولو هستن.  راستی دیروز عکسی عکاس که تو مهدکودک از دانیال گرفته بود رو چاپ کردن و بهمون دادن. از دانیال دو تا عکس با یه لباس انداخته بود که هیچ کدوم خوب نشده. پسرم عنق عنق بود و حسابی گریه کرده بود (پسر نازم چرا اون روز انقدر بداخلاقی کردی،‌دیدی حالا عکست خوب نشد...
23 آبان 1390

شعر 22/8/1390

شیرین است آرزوهای عاشقانه  به شیرینی لبهای تو  باز هم باران مرا به رویاها برده  خیس کرده قلب عاشق مرا با قطره های مهربانش، دیوانه کرده این هوا ،  قلب مرا ، چه زیباست قدم زدن به یاد تو در زیر قطره های بی پایانش      (شاعر: مهدی لقمانی)   ...
22 آبان 1390

درباره دانیال

دندون ها دانیال اوایل 5 ماهگی دو تا دندون جلوی پایین درآورد 9 ماهگی دو تای جلو بالا رو در فاصله 10 ماهگی تا   2 تای دیگه از دندونهای  جلوی بالا و بین 12 تا 14 ماهگی 2 تای دیگه پایین جلو پستونک دانیال وقتی پستونک خورد که یکهفته مونده بود شش ماهش تموم بشه و من باید با تموم شدن شش ماه دانیال می رفتم سرکار. دانیال 6 ماهگی تا یکسالگیش رو پیش مادر بزرگش موند و من می رفتم سرکار. اما از 28 خرداد 1390 دانیال رو بردم مهدکودک. آخه دیگه مادربزرگش نمی تونست نگهش داره. دانیال تا 11 ماهگی پستونک خورد ولی خودش خود بخود دیگه پستونک رو ول کرد. شیر خشک و شیر پاستوریزه از 9 ماهگی دانیال تا 11 ماهگی دانیال بصورت...
11 آبان 1390

روزی که قرار بود عکاس بیاد مهدکودک

دیروز قرار بود عکاس بره مهدکودک و از بچه ها عکس بگیره. منم تو دفترمهدکودک دانیال نوشتم که ازش 4 تا عکس بگیرن. اما وقتی ظهر رفتم دنبال دانیال خاله رویا گفت که دانیال انقدر گریه کرده که نگو. فقط یک عکس تونسته عکاس ازش بگیره. عشق من نمی دونم چرا عنق بودی و نزاشتی آقا عکاسه ازت عکس بگیره البته این روزها سرما خورده ایی شاید واسه همین حوصله نداشتی. دیروز تو حیاط مهد  با آیلین اله کلنگ بازی کردی. و سعی کردی خودت از پله های سرسره بری بالا اما فقط دو تا پله رفتی و ترسیدی. عکسهای دانیال تو 2 آبان 90 دانیال داره سعی می کنه از پله های سرسره بالا بره ...
11 آبان 1390

شنبه جشن سالروز ازدواج حضرت فاطمه و حضرت علی

دیروز یکشنبه 8 آبان 90 هرکاری کردم نشد وارد وبلاگ پسرم بشم.  نمی دونم چرا روز شنبه 7 آبان سالروز ازدواج حضرت فاطمه و حضرت علی بود. ستاد دانشجویان شاهد و ایثارگردانشگاه یه جشن کوچولو تو تالار دانشکده مدیریت گرفته بودند که بابای دانیال چون اونجا کار داشت و باید می موند ما هم به تبع اون موندیم و مراسم رو دیدیم. روی سن یه سفره عقد برای دکور برنامه گذاشته بودن و گروه تواشیح لیله القدر اومدو دو تا سرود-تواشیح رو اجرا کرد. برنامه بدی نبود. دانیال اون روز تو تمام کلاسهای طبقه 3 دانشکده سرک کشید و تقریباً همه دانشجوهای دانشکده یه بار اومدن و لپ دانیال رو کشیدن. دانیال هم انصافاً کم نذاشت تا تونست این ور و اون ور دوید و آخر برنامه هم تما...
11 آبان 1390

دلتنگی مامان دانیال

عشق من وقتی صبح ها می زارمت تو مهدکودک و تا ظهر نمی بینمت دلم برات خیلی تنگ می شه. دل تو هم واسه مامانی تنگ می شه؟ عزیز دلم دیشب خوب نخوابیدی. نمی دونم چرا هی بیدار می شدی و تو خواب دنبالم می گشتی. الهی قربون بره مادر. من همیشه کنارتم . امیدوارم امروز که میام دنبالت حسابی تو مهد بهت خوش گذشته باشه. دوستت دارم عزیزم ...
11 آبان 1390