عکسهای دانیال تو مهد 27 فروردین 91
ظهر که رفتم مهدکودک دانیال گیر داد به کمد اسباب بازی ها و خانم سیفی هم یه ماشین قرمز کوچولو بهش داد و دانیال حسابی سرگرم شد و با هانیه دختر خاله سمیه و یه پسرکوچولو به نام مهدی شروع به بازی کرد. بعدش هم هوس می می کرد و کمی هم تو کلاسها چرخید تا ساعت 3و ربع بشه و بابایی بیاد دنبالمون. تو اون وسط مسط ها صدف رو دید که دارن میبرن تحویل مامانش بدن از من جدا شد و بدو بدو رفت دست صدف رو گرفت و با اوناز پله های مهد اومدن پایین و صدف رو تا کنار مامانش همراهی کرد و تحویل مادرش داد بعدش باهاش بای بای کرد وبرگشتیم تو اتاق مادران. دانیال با هلیا بیسکویت خوردن و تو موبایل من حسنی نگاه کردن و مطابق معمول هم کمی با محیا درگیری و جیغ و جیغ کشی داشتن. بعدش هم موقع رفتن دیدیم ریحانه و امیرعلی دارن میان برن پیش مامانشون که دانیال پرید و دست ریحانه رو گرفت و اون رو هم تا کنار مامانش همراهی کرد. (چشم مامان صدف روشن )
راستی عکسهایی که دانیال قبل از عید با هفت سین انداخته بود چاپ شده بود امروز عکسش رو تحویل می گیرم.
دانیال و هلیا درحال بیسکوئیت خوردن
ملیسا خانم گل تو بغل مامانیش
امیرعلی و ریحانه همکلاسی و دوست های دانیال
این هم محیا خانم گل که همیشه دانیال و اون با هم الکی الکی درگیرن