اومدن خاله جمیله اینا به تهران
ده روزی بود که عزیز از بیمارستان مرخص شده بود اما هنوز خونه عمه شهلا بود . همون زمان خاله جمیله اینا اومدن تهران و ماهم رفتیم خونه مامانی و اونجا همه با هم بودیم. تو اون دو سه روز بابا محسن برای مأموریت رفته بود زیراب و من انقدر دنبال دانیال و امیرحسین بودم تا شیطونی نکنن که حسابی خسته و داغون بودم . هر دوتاشون ساعت به ساعت رفتن تو حیاط و آب بازی و جیغ داد کردن انقدر که همه کلافه بودن. طوری که وقتی روز سوم که بابا محسن از زیراب برگشته بود و با خاله جمیله اینا برای دیدن عزیز رفتن خونه عمه شهلا، من نتونستم برم و تمام بدنم مخصوصا کمرم درد می کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی