دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 18 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

اولین سفر ما به مشهد

1394/8/12 14:22
366 بازدید
اشتراک گذاری

دو هفته بعد از اومدن خاله جمیله اینا به تهران عید فطر بودو تعطیلات تابستانی بابا محسن شروع می شد. بابامحسن هم ما رو برد مشهد. پرواز 5 و نیم صبح بود و چون باید نصف شب حاضر میشدیم اصلا نخوابیدیم. دانیال هم همپای ما تا صبح بیدار بود و تو هواپیما از فرط خستگی ناله می کرد که خوابش میاد. تو این سفر دانیال و امیرحسین حسابی با هم بازی کردن و ما هم مدام درحال جمع جور کردن اونا بودیم. اولین شبی که رسیدیم پسرخاله حسن ما رو دعوت کرد بیرون شهر و جوجه  درست کردن و حسابی سنگ  تموم گذاشت. خالم مشهد نبود و رفته بود ساری . البته دو روز بعدش برگشت. یک شب هم خانواده زن دایی تکتم ما رو شام دعوت کردن . آخه من و بابا محسن هنوز بااونا آشنا نشده بودیم. اونجا هم دانیال و امیرحسین با بچه های خانواده اونا جمعشون جمع بود و حسابی آتیش سوزوندن. همون روز ظهر قبل از مهمونی من با خاله طلعت رفته بودم آرایشگاه و بابامحسن هم دانیال و امیرحسین رو تو ماشین نگه داشته بود تا ما از آرایشگاه بیاییم بیرون. وقتی از آرایشگاه اومدیم بیرون دانیال و امیرحسین داشتن میرفتن رو سقف ماشین و بابامحسن هم تو ماشین خوابش برده بود. یه روز هم با رفتیم خونه باغ زن دایی تکتم و دایی غلام اونجا آبگوشت درست کرد. الینا هم دختر خوبی بود و زن داداش تکتم جان که خیلی دختر دوست بود همراه شوهرش حسابی الینا رو بغل کردن تا من راحت باشم . بتونم ناهار بخورم. دو شب شام رو برداشتیم رفتیم پارک روبروی خونه خاله جمیله اینا. یه شب شام خونه خاله طلعت و یک شب هم خونه پسرخاله حسن رفتیم. در کل سفر پرمشغله ایی بود. کیان سنتر، الماس شرق و زیست خاور هم رفتیم. حرم هم جای خود دارد. دو سه بار رفتیم. یک هفته ایی که اونجا بودیم حسابی چرخیدیم طوری که مامانی که از قبل مشهد بود در وصف ما می گفت که اینا چرخ زیرپاشون گذاشتن از این پاساژ به اون پاساژخندونک

برگشتمون با قطار بود و یه کوپه کامل گرفته بودیم. راستی نگفتم ماشینمون رو با قطار فرستاده بودیم مشهدو برگشت هم با قطار برگردونده بودیم. برگشتی وقتی از قطار پیاده شدیم قرار بود ماشینمون آماده باشه و با ماشین خودمون تا خونه بریم ولی ماشین رو نتونستیم به موقع تحویل بگیریم و با آژانس تا خونه رفتیم. عمه شهین اینا هم خونه عزیز بودن. هوای تهران خیلی خیلی گرم بودو ما حسابی سرخ شدیم تا تو خونه برسیم.

فرودگاه مهرآباد. نصف شب موقع رفتن به مشهد

 

بقیه در ادامه مطلب

اولین شبی که رسیدیم و پسرخاله حسن ما رو شام برد بیرون

حرم امام رضا علیه السلام

 

عمو علی و الینا

 

خونه باغ زند دایی تکتم. الینا تو بغل برادر زن دایی

قطار . در حال برگشت به تهران

پسندها (1)

نظرات (0)