هفته آخر تیر
روز چهارشنبه 28 تیر دانیال ساعت 11 رفت مهدکودک آخه شب قبل خوب نخوابیده بود و بابا محسن صبح روز چهارشنبه پیشش موند تا دانیال کمی تو خونه استراحت کنه و بعد بره مهدکودک. کمی آب ریزیش بینی داشت. بعدازظهر هم که رفتیم خونه آبریزش بینیش بیشتر شده بود. به بابا گفتم براش شربت سینه بخره و قطره بینی. زادیتن هم مطابق معمول همیشه تو خونه ما پیدا میشه. اینطوری بودکه درمان در منزل رو شروع کردیم. کمی تب داشت شیاف استامینوفن هم داشتم توخونه. دیگه با هر مکافاتی بود سوپ و دارو و چای و عسل و ... تا امروز رو گذروندیم. بهتر نشده ولی خدا رو شکر خیلی هم بد نیست. امیدوارم مشکلش با همین داروها و مراقبتهای غذایی حل بشه .
دیشب (جمعه شب30 تیر)با بابامحسن رفتیم فروشگاه هایپر استار. بعد از اینکه خریدهامون رو کردیم وقتی پشت صندوق ایستاده بودیم تا نوبتمون برسه دانیال چشمش خورد به شهربازی بچه ها. گیر داد ببرمش اونجا. من هم تا نوبت بابامحسن بشه دانیال روبردم اونجا چند تا بازی کرد. حسابی ذوق زده بود. حاضر نبود از اونجا بیاد بیرون. با کلی دردسر بعد از نیم ساعت آوردمش بیرون. تا دم پله برقی گریه میکرد ولی بعد آروم شد و رفتیم خونه. بعد از اینکه دست و صورتش رو شستم و خواستم بهش غذا بدم گیر داد بره خونه عسیس (عزیز) که رفت. البته قبلش بهش داروهاش رو دادم خورد. شام رومثل اکثر وقتها پایین تو خونه عسیس خورد و برگشت بالا و خوابید. تا صبح چندین بار سرفه کرد هر بار بلند می شدم و صداش میکردم که بلندشه و آب بخوره ولی می دیدم که خوابه خوابه.
صبح با که بیدار شد و داشت از پله ها می اومد پایین کفشهای عمه شیوا رو دید و شناخت . آخه شیوا نصف شب با عمه شهین اینا ازفیروزکوه برگشته بود. دانیال با دیدن کفشها شیوا شروع کرد به داد زدن تو پله ها (عمه عمه عمه) بابا محسن هم سریع دانیال رو از پله ها برد پایین و سوار ماشینش کرد تا بقیه از خواب بیدار نشن.
تنها عکسی که از دانیال گرفتم با موبایل