پارک آب و آتش
پنجشنبه ٢٢ تیر تقریباً مثل اکثر مواقع رفتیم خونه مامانم. اونجا حسابی به دانیال خوش می گذره چون حیاط بزرگ و دلبازی دارن. چندتا گربه هم همیشه تو حیاطشون ول می چرخن چون می دونن بلاخره مامانی بهشون یه چیزی می ده بخورن. دانیال هم که عاشق آب و حیاط و پیشی.
شب ساعت ١٠:٣٠ بابا محسن اومد دنبالمون و تو راه برگشت، به پیشنهاد من و بخاطر گرمای زیاد هوا رفتیم پارک آب و آتش. ساعت ١١ شب بود ولی پارک بسیار شلوغ بود. دانیال یک ربعی تو قسمتی که بچه ها آب بازی می کردن مشغول بود. اولش خیلی با تعجب و هیجان همه چیز رو نگاه می کرد ولی بعدش خوشش اومده بود و نمیخواست برگرده خونه و همش تا خونه می گفت آب باتی (آب بازی). سر راه راه خونه رفتیم پاتوق همیشگیمون و آبمیوه خوردیم و برگشتیم خونه. دانیال بدون هیچ مقاومتی خودش رفت سر جاش و تا ما لباس عوض کنیم دیدیم که دانیال از شدت خستگی خوابش برده.
تو پارک آب و آتش خیلی شلوغ بود و مخصوصاًقسمت آب بازی بچه ها نمی شد عکس خوبی انداخت. ولی با هر سختی چند تا عکس از داتیال موقع آب بازی گرفتم
ادامه عکسها در ادامه مطلب