دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 21 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

پنجشنبه 28 اردیبهشت

1391/3/2 10:04
270 بازدید
اشتراک گذاری

صبح پنجشنبه که از خوابی بیدار شدم بابا محسن خونه نبود و دانیال هم خواب بود. من هم شروه کردم به انجام کارهای خونه و پخت و پز. کمر دردم از دیشب ادامه داشت ولی اعتنا نکردم و به کارهام رسیدم. دانیال بیدار شد صبحانه خورد و بازی و کرد و .. بابا محسن هم ظهر اومد و هنوز توخونه نیومده رفت بالا پشت بوم تا کولر رو تمیز کنه و راه بندازه. هنوز ناهار نخورده بودیم که دیدم دانیال  با شنیدن صدای بابابزرگش داره از پله ها تند و تند میره پایین و بابابزرگش هم رفته بیرون. رفتم دنبال دانیال اما لج کرده بود و نمیومد بالا. با اینکه کمرم خیلی درد میکرد بغلش کردم و بردمش خونه ولی چشمتون روز بد نبینه که وقتی گذاشتمش زمین دیگه کمرم صاف نشد و همون طوری با زاویه 90 درجه موند. خیلی درد داشتم و حسابی اعصابم بهم ریخته بود. بابا محسن خسته و کوفته اومد و دید که کمر من گرفته و سریع ناهار خورده و نخورده آماده شدیم رفتیم خونه مامان من. دانیال رو گذاشتم پیش مامانم و رفتیم بیمارستان سیدالشهدا. آمپول زدم و ... اما کمرم صاف نشد که نشد. بعد برگشتیم خونه مامانم و شام خوردیم و بعد هم خونه خودمون. عمه شهین دانیال همراه اقوام شوهر مهمون خونه عزیز بودن. ما که از شدت کمر درد صاف رفتیبم خونمون و خوابیدیم.

چند تا عکس از دانیال با کلاه کاسکت و موتور دایی غلام که دایی همون شب گرفت

دانیال عاشق موتور و دوچرخه دایی غلامشه و هرجا موتور یا دوچرخه می بینه سریع می گه دایی دایی

دانیال

دانیال

دانیال

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان کسرا
3 خرداد 91 9:06
جونم عزیزم ، با این کلاه بزرگی که سرت گذاشتی

خوردنی تر شدی



مرسی خاله جون شما لطف دارید.