دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

مریض شدن دانیال

هفته دوم شهریور ماه بود که یک روز من و الینا خونه موندیم و بابامحسن و دانیال رفتن سرکا. ساعت 5و نیم بودکه بابا محسن و دانیال اومدن خونه. دانیال داغون بود. اسهال تهوع بدن درد سردرد اصلا یه چیزی از شدت تب صورتش قرمز شده بود. بهش استامینوفن دادم تبش پایین اومد ولی قطع نشد. بعداز شام تصمیم گرفتم ببریمش بیمارستان. رفتیم بیمارستان کودکان علی اصغر تو ظفر. گفت ویروسیه و فقط تبش رو پایین بیارید. فردای اون روز هم خونه موندم. بعد اومدم اداره که خوب بخاطر اینکه مهدکودک دانیال رو قبول نکرد اون رو هم با خودم آوردم اداره. تو اداره هم که کم شیطونی نمی کنه. البته از یه ساعتی رفت پیش دختر یکی از همکارای نهاد که اسمش مطهره است و هم سن خود دانیاله. با شروع ک...
28 شهريور 1395

تعطیلات تابستانی

امسال تعطیلات تابستان رفتیم اردبیل. اونجا خونه دوست بابامحسن بودیم. اونها هم یه دختر کوچک سه ساله به نام تن ناز داشتن که بلد نبود فارسی حرف بزنه. بسیار مهمان نواز بودن و برامون زحمت کشیدن. اردبیل بهترین فطیری رو که تا حالا خورده بودم داشت. دو سه روز اردبیل موندیم سرعین رو دیدیم و چند بار رفتیم دریاچه شورابیل چون دانیال می خواست تو شهربازی اونجا بازی کنه. بازار و آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی رو هم دیدیم. بعد از گردنه حیران رفتیم آستارا. اونجا هم یه سری به دوست و همسایه قدیمی بابامحسن اینا سرزدیم. دریا آببازی کردیم و شب به صاحب یه رستوران که یه خانم بود سفارش ماکارونی دادیم. اون شب یه خونه کرایه کردیم و شب رو موندیم آستارا. دانیال دل درد و دل...
28 شهريور 1395

تولد رادین و دانیال خونه عمه شهلا

عمه شهلا برای تولد رادین همه رو دعوت کرده بود خونشون. من امسال تولد دانیال رو تو مهدکودک گرفته بودم و قصد گرفتن تولد توی خونه رو نداشتم. ولی عمه شهلا ما رو سورپرایز کردو همراه با رادین برای دانیال هم تولد گرفت . من واقعا بادیدن دو تا کیک سورپرایز شدم.  دست عمه شهلا درد نکنه ...
28 شهريور 1395