ماجراهای مدرسه دانیال پاییز 95
روزهای زیادی از مهر ماه و شروع مدرسه ها می گذره. تو این مدت انقدر درگیر درس و مشق دانیال و زندگی روزمره بودم که فرصت و حوصله ایی برای نوشتن وبلاگ نداشتم. زندگی همینه دیگه
انقدری بگم که روزها و هفته ای اول مدرسه دانیال هر روز درب و داغون روز رو به پایان می رسوند و در این میان بدترین ضربه هایی که خورد این بود که یکبار به شدت روی یخ های مدرسه خورد زمین و دو تا دندودن های شیری جلوش زودتر از موعد شکستنو افتادن و بالای لب و دماغش باد کرد
یا یک روز پاش به شلنگ مدرسه گیر می کنه و به شدت با سر به میله های آهنی می خوره و خدا به ما رحم کرد و خطر از بیخ گوشمون رد شد
یک بار همکلاسیش با کتاب سیمی شده می زنه تو صورتش و گوشه چشمش از فلز سیمی کتاب پاره می شه
یک بار همکلاسیش چنان چنگش می زنه مه از بالای چشم تا روی لپش خط می افته و تا یک هفته جاش می مونه
این اتفاقات فقط مربوط به داخل مدرسه اس و و تو پست بعدی درباره ماجراهای بعداز مدرسه و امودنش به اداره من می نویسم
تو این مدت یک بار از طرف مدرسه اردوی سرزمین عجایب رفته
کلاس فوتبال و رباتیک ثبت نامش کردیم که بعد از مدرسه بره البته تو همون مدرسه و به اصرار خودش هم رباتیک نوشتمش
به فوتبال بی نهایت علاقه داره ولی کلاس رباتیک رو فقط 3 جلسه رفت و با گریه و زاری خواست که بهش زور نکنیم که بره کلاس رباتیک و خوب ما هم دیگه نفرستادیمش
تو نوشتن تکالیف حسابی باهاش درگیرم و وقت زیادی رو از من می گیره. ریاضیو علوم رو دوست داره اما اصلا نوشتن املاء رو دوست نداره و به سختی و زور و اجبار شروع به نوشتن تکالیف فارسی می کنه. البته صداکشی ها رو دوست داره
عکسها و یادداشتهای مربوط به مدرسه دانیال در پاییز 95 رو میزارم
دانیال در کلاس در حال خوردن صبحانه سلامت
اولین دیکته در کلاس
دانیال اون موقع آخر کلاس می نشست
جشن شب یلدا در کلاس و مدرسه
نمونه تکلیف دانیال که خوب نوشته و معلمش براش بعنوان کار نمونه تو کانال تلگرام گذاشته