رفتن به منظریه و تجریش
دیروز بعد از ظهر قصد داشتم با عمه شیوا برم تجریش و دانیال رو هم با خودم ببرم که وقتی رفتم خونه دیدم عمه شیوا نیست. بابا محسن گفت که تو پایگاه شهید باهنر منظریه یه کار اداری داره که زیاد طول نمی کشه. واسه همین ما می تونیم باهاش بریم منظریه و برگشتنی هم با بابایی بریم تجریش.
ما هم بدون معطلی آماده شدیم و رفتیم. هوا اونجا بسیار عالی و کمی بیش از حد خنک بود. چند تا عکس از دانیال اونجا گرفتم و من و دانیال یه هوایی خوردیم و بعد با بابایی رفتیم تجریش شام خوردیم و خرید کردیم و برگشتیم خونه. یه نیم ساعتی خونه عزیز بودیم و بعد هم خواب.
بقیه عکسها در ادامه مطلب
دانیال بالاخره اونجا هم یه دوست پیدا کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی