سفر زیراب پاییز 95
بابا محسن یه کار اداری داشت که باید می رفت زیراب. به پیشنهاد رئیسش ما رو هم با خودش برد. چهارشنبه شب رفتیم و جمعه ظهر برگشتیم. سفر خوبی بود. دانیال و الینا اونجا دست هم رو می گرفتن و تو چمنا راه می رفتن. یه سگ تو محوطه بود که با ما دوست شده بود. یه سگ هم تو محل بود که دانیال حتی بغلش کرد.
دانیال رو کلا به زور می آوردیم داخل خونه. همش می رفت با نگهبان حرف می زد و به کار کردن کارگر کاشی کار نگاه می کرد.
یه شب هم تو همون زیراب با اینکه هوا سرد بود رفتیم پارک تا بچه ها (مخصوصا دانیال) بازی کنه و بهش خوش بگذره.
معمولا تو سفر ها محسن هر چیزی رو که بچه ها و من بخواهیم تهیه می کنه تا بهمون خوش بگذره که خوب دستش هم درد نکنه. موقع برگشت هم یه رستوران بود که نوشته بود ته چین دیگی که یه غذای بسیار خوشمزه بود و حسابی خوردیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی