سفر زیرآب
عزیز هنوز بیمارستان بود و بابا محسن هم بعد از سرکار می رفت بیمارستان و حسابی اعصابش بهم ریخته بود . منم که مدتها بود هی مسافرتی نرفته بودم به پیشنهاد بابا محسن از طرف اداره تو زیرآب جا رزرو کردیم و یه دو سه روزی زدیم بیرون. هرچند که با بچه کوچیک شیرخوار و دست تنها سخته ولی واقعا بهمون خوش گذشت. تو این سفر سعی کردم بیشتر از هر چیزی به دانیال خوش بگذره. تو محوطه بازی کنه و بدو بدو کنه. توپ بازی کنه با باباش آتیش درست کنن و وقتی رفتیم دریابره تو آب و آب بازی کنه. انصافا بابامحسن هم مثل همیشه سعی کرد کمک دست من باشه و هرکاری کردکه به من خوش بگذره. (بابامحسن دوستت داریم)
بقیه عکسها در ادامه مطلب
اینجا بابامحسن داره آتیش درست می کنه تا جاتون خالی جوجه درست کنیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی