سالگرد فوت پدرم
هم زمان با روز تولدم، پنجشنبه 16 آذر سیزدهمین سالگرد فوت پدرم هم بود. دو سه سالی هست که تو این روز آش می پزیم و میریم سر مزار پدرم و خیرات می کنیم. چهارشنبه شب و پنجشنبه تا ظهر مشغول برقراری بساط آش تو خونه مامانی بودیم. پنجشنبه ظهر رفتیم سرخاک. خوشبختانه بارون بند اومده بود. بعدش هم رفتیم سرخاک آیدا. قسمت قطعات جدید چه قیامتی بود. هم خیلی ترافیک و شلوغ بود و هم چون قطعات جدید بودن و سیمان کاری نشده بود و بارون هم اومده بود تمام لباس و کفشمون پر شد از گل و لای. وقتی برمی گشتیم خونه دانیال تو بغل خاله زیبا خوابش برد و تو خونه هم یه یک ساعتی خوابید و من هم کنارش چرتی زدم. دیروز هم صبح زود بیدار شدیم و کارهامون رو کردیم و رفتیم مسجد برای مراسم ختم آیدا. برای ناهار نموندیم و برگشتیم خونه. سردرد نا مروت من هم عود کرده بودو دیروز حسابی کلافه و افسرده بودم. از دیروز صبح هم سرما خوردم و گلودرد شدیدی دارم. امیدوارم دانیال از من سرما نخوره.
این هم مزار آیدا