دانیال و خونه مامانی
پنجشنبه ظهر که با خاله بابایی و .. رفته بودیم بیرون دانیال حسابی خسته شده بود و بابامحسن پیشنهاد داد که من و دانیال رو ببره خونه مامانم و من هم قبول کردم. فاطمه دختر خاله بابامحسن هم که از چالوس اومده بود دنیال دانیال گریه کرد و اون رو هم با خودم بردم خونه مامانم. هر دوشون تو حیاط با داداشم حسابی بازی کردن و بهشون خوش گذشت.
بقیه عکسها در ادامه مطلب
دانیال و دایی غلام
و بعد هردو از فرط خستگی کنار هم بیهوش افتادن و خوابیدن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی